http://www.addurl.nu/suggest-listing.php?cid=0 تفکر و سرگرمی
 
تفکر و سرگرمی
سایت تفریحی و آموزشی برای همه فارسی زبانان
 
 
جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 10:21 ::  نويسنده : محمدعلی

روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد...
خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ ...
هر چه دشنام از لب خواهم برچید
هر چه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ، دل ها را با عشق ،سایه ها را با آب ،شاخه ها را با باد
و به هم خواهم پیوست،خواب کودک را با زمزمه زنجره ها
بادبادک ها به هوا خواهم برد
گلدان ها آب خواهم داد ...
خواهم آمد ،سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت سهراب سپهری

 

دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز... سهراب سپهری

 

هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود سهراب سپهری

 

باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت ... سهراب سپهری

 

چرا مردم نمی دانند
که لادن اتفاقی نیست
نمی دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آبهای شط دیروز است ؟
چرا مردم نمی دانند
که در گلهای ناممکن هوا سرد است؟ سهراب سپهری

 

هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟  سهراب سپهری

 

من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست ... سهراب سپهری

 

چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
 زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
 زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است ... سهراب سپهری

 

من از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم!
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود.
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.
هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت .
من به اندازه ی یک ابر دلم میگیرد
.....
و شبی از شبها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟

باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به ان وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند
یه نفر باز صدا زد سهراب!
کفش هایم کو؟

 

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است
که از حادثه عشق تر است سهراب سپهری



پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 18:24 ::  نويسنده : محمدعلی

دیروز 

ما زندگی را
به بازی گرفتیم
امروز ،او
ما را ...
فردا؟ قیصر امین پور

 

موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است
ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم ، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما ،در خود چکیدن است
ما مرغ بی پریم ، از فوج دیگریم
پرواز بال ما ، در خون تپیدن است
پر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیال
اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم ، جز سایه ای ز خویش
آیین آینه ، خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان ، خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را ، تنها شنیدن است
بی درد و بی غم است ، چیدن رسیده را
خامیم و درد ما ، از کال چیدن است  
قیصر امین پور

 

سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم  
قیصر امین پور

 

حرفهاي ما هنوز ناتمام...
تا نگاه مي کني:
وقت رفتن است
بازهم همان حکايت هميشگي !
لحظه ي عظيمت تو ناگزير مي شود
آي...
ناگهان
چقدر زود
دير مي شود!  قیصر امین پور

 

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟ قیصر امین پور

 

اما
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه...
با این همه امید قبولی
در امتحان سادهْ تو رد شدم قیصر امین پور

 

چشم ها پرسش بي پاسخ حيراني ها
دست ها تشنه تقسيم فراواني ها...
عمري به جز بيهوده بودن سر نكرديم
تقويم ها گفتند و ما باور نكرديم
دل در تب لبيك تاول زد ولي ما
لبيك گفتن را لبي هم تر نكرديم...
شعاع درد مرا ضرب در عذاب كنيد
مگر مساحت رنج مرا حساب كنيد...
دلم قلمرو جغرافياي ويراني است
هواي ناحيه ما هميشه باراني است قیصر امین پور

 

خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري
شوق پرواز مجازي ، بالهاي استعاري
لحظه هاي کاغذي را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بايگاني،زندگي هاي اداري
آفتاب زرد و غمگين ، پله هاي رو به پايين
سقفهاي سرد و سنگين ، آسمانهاي اجاري
با نگاهي سر شکسته،چشمهايي پينه بسته
خسته از درهاي بسته، خسته از چشم انتظاري
صندلي هاي خميده،ميزهاي صف کشيده
خنده هاي لب پريده ، گريه هاي اختياري
عصر جدول هاي خالي، پارک هاي اين حوالي
پرسه هاي بي خيالي، نيمکت هاي خماري
رو نوشت روزها را،روي هم سنجاق کردم:
شنبه هاي بي پناهي ، جمعه هاي بي قراري
عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزي ، باد خواهد برد باري
روي ميز خالي من، صفحه ي باز حوادث
در ستون تسليتها ، نامي از ما يادگاري قیصر امین پور



 

تا منزل آدمی سرای دنیاست

کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست

خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود

سالی که نکوست، از بهارش پیداست شیخ بهایی

 

آن حرف که از دلت غمی بگشاید

در صحبت دل شکستگان می‌باید

هر شیشه که بشکند، ندارد قیمت

جز شیشهٔ دل که قیمتش افزاید شیخ بهایی

 

او را که دل از عشق مشوش باشد

هر قصه که گوید همه دلکش باشد

تو قصهٔ عاشقان، همی کم شنوی

بشنو، بشنو که قصه‌شان خوش باشد شیخ بهایی

 برای دیدن همه رباعیات به ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب ...


خدا نکنه

دلی که نشسته کنار پنجره زار می زند

 

و خواب دیده ام شبی مرا کنار می زند

غروب ها که می شود خیال چشم های تو

تو را دوباره در دل شکسته جار می زند

یکی نگاه می کند یکی گناه می کند

یکی سکوت می کند یکی هوار می زند

و عشق درد مشترک میان ماست با همه

کسی که شعر گفته یا کسی که تار می زند

درست مثل بازی گذشته های شاعری

که جای سنگ و گل به دوستش انار می زند

خدا کند به وعده اش وفا کند که گفته بود

شبی مرا به جرم عشق خویش دار می زند      مریم حیدرزاده

 

حسرت تو داشتن

مثل اون وقتا هنوز دلم برات لک می زنه

حسرت داشتن تو ٬ پیر شده ٬ عینک میزنه

صورتم سرخ شده بود ٬ اما حالا کبود شده

جدایی یه عمره داره توی اون چک می زنه

اونی که من نمیخواستمش ولی منو میخواست

منو میبینه یه وقت دوباره چشمک میزنه

یادته مشروط دوست داشتن تو شدم یه عمر ؟

هنوزم کامپیوتر داره برام تک میزنه

حالا که گذشت و رفتی و منم تموم شدم . . .

مثل تو کی آدمو جای عروسک میزنه ؟

دیشب از خواب پریدم خوب شد ٬ آخه دیدم یکی

داره به ماشین تو ٬ هی گل میخک میزنه

تو که تنها نبودی ٬ یکی پیشت نشسته بود

بگذریم ٬ این دل من همیشه با شک میزنه

اونی که بهم میگفت دوست دارم ٬ دوسم نداشت

دیده بودم واسه ی دختره سوتک میزنه

باورت میشه هنوز عاشقتم ٬ اون روز خوب

دل هنوز واست (( تولدت مبارک )) میزنه

تو زیاد دوسم نداشتی ٬ خوب مقصر نبودی

کی میاد امضا زیر قول یه کودک میزنه ؟

نه که بچه ها بدن ٬ پاک و زلاله قلبشون

ولی نبض عقلشون ٬ یه قدری کوچک میزنه

فکر نکن فقط توی ٬ رسمه یه وقتا حوصله

میره آسمون ٬ خودش رو جای لک لک میزنه

دختر همسایمون ٬ نمیدونه دوس نداری

داره دور قاب عکست گل و پولک میزنه

نه که فکر کنی به تو نظر داره ٬ میکشمش

مثلا داره رو زخمام گل پیچک میزنه

کارش این نیس ٬ طفلکی شب تا سپیده میشینه

گل و بوته و شکوفه روی قلک میزنه

راستی من چرا تو نامم اینا رو به تو میگم

نمیگم گوشای رویام دیگه سمعک میزنه

جز واسه نوار تو که توش صدای نازته

به نفس هام عطر سیب قندک میزنه

نامه مو جواب نده ٬ دوسم نداشته باش ٬ ولی

نذا اصلا نزنه قلبی که اندک میزنه

پیش هیچ کسی نرو ٬ حلقه دست کسی نکن

چون گناهه ٬ من هنوز دلم برات لک میزنه               مریم حیدر زاده

 

هشدار سبز

کاش بیایم برای بی پناها سایبون باشیم

با دلای شکسته کمی مهربون باشیم

کاش بیایم به باغبونا کمی حرمت بذاریم

احترام دلای شکسته رو نگه داریم

کاش به مهربون ترا دینمونو ادا کنیم

سهم خوشبختیمونو وقف بزرگترا کنیم

کاش یه کاری بکنیم که خستگی ها در بشه

مرهمی بشیم که زخم آدما بهتر بشه

کاش که شاخه ی درخت زندگی رو نشکنیم

هفته ای یه بار به باغبونامون سر بزنیم

کاش که پاک کنیم تموم اشکایی که جاریه

خوب نگه داریم چیزی که واسه یادگاریه

کاش دس پرنده های بی پناهو بگیریم

توی آسمون بریم دامن ماهو بگیریم

کاش با مهربونیمون غصه ها رو کم بکنیم

رشته های عشق رو تا همیشه محکم بکنیم

کاش بشینیم پای صحبت اونا که بی کسن

اگه درد دل کنن به آرزوشون می رسن

کاش تو عصری که همش سنگیه و آهنیه

بگیم از چیزایی که خوبه ولی رفتنیه

کاش هنوز دیر نشده قدر همو خوب بدونیم

نکنه دیر بشه تا ابد پشیمون بمونیم

کاش که این یه جمله هیچ موقع ز یادمون نره

آدمی چه بد باشه چه خوب باشه مسافره           مریم حیدر زاده

 

 

غصه نخور مسافر

غصه نخور مسافر اینجا ما هم غریبیم

از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم

فرقی نداره بی تو بهارمون با پاییز

نمی بینی که شعرام همه شدن غم انگیز ؟

غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست

اینجا ولی آسمون اشک ریختنم بلد نیست

غصه نخور مسافر فدای قلب تنگت

فدای برق ناز اون چشای قشنگت

غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری

من که خودم می دونم که تو چقد صبوری

غصه نخور مسافر بازم میای به زودی

ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی

غصه نخور مسافر غصه اثر نداره

از دل تو می دونم هیچکی خبر نداره

غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند

اردیبهشت که بیاد تو برمیگردی ٬ لبخند

غصه نخور مسافر تولد دوباره

غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره

غصه نخور مسافر غصه کار گلا نیس

سفر یه امتخانه به جون تو بلا نیس

غصه نخور مسافر تو خود آسمونی

در آرزوی روزی که بیای و بمونی       مریم حیدر زاده

 

برای مخاطبم

دل من یه قفله اما دست تو مثل کلیده

می خوام از تو بنویسم کاغذام همش سفیده

یه سوال عاشقونه بگه هرکسی می دونه

اونکه دادم دلو دستش چرا دل به من نمی ده ؟

چه قدر دعا کنم من خدا رو صدا کنم من

دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده

گفتم از عشق تو می خوام سر بذارم به بیابون

گفت تو عاقل تر از اینی این کارا از تو بعیده

التمماس کردم که یک شب لااقل بیا تو خوابم

گفت که هذیون رو تموم کن انگاری تبت شدیده

گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی

گفت تو این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده

اونی رو که دوست نداری دنبالت میاد تا آخر

اونی که دنبالشی تو چرا دائم ناپدیده

تو از اون روزی که رفتی دل من دیوونه تر شد

رنگ من که هیچی زیبا رنگ آسمون پریده

سرنوشت گریه نداره خودت این رو گفتی اما

تو دل من نمی دونم چرا باز یه کم امیده

تو من رو گذاشتی رفتی اما می خوام بنویسم

چه قدر واسم عزیزه اون که از من دل بریده       مریم حیدر زاده

 

 

لالایی بی لالایی

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر میخوابه با نغمه ی جدایی

ای پونه ها ٬ اقاقیا ٬ شقایقای خسته

کبوترا ٬ قناریا ٬ جغدای دل شکسته

قصه ی کهنه ی شما آخر اونو نخوابوند

ترس از لولو مرده دیگه پشت درای بسته

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

بارونای ریز و درشت و عاشق بهاری

ماه لطیف و نقره ای ٬ عکسای یادگاری

آسمون خم شده از غصه ی دور دریا

شبای یلدا پر از هق هق و بی قراری

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

روز و شبای رد شده چه قدر ازش شنیدید

چه لحظه هایی که اونو تو پیچ کوچه دیدید

وقتی که چشماشو می بست ترانه ته می کشید

چه قدر برای خواب اون بی موقع ته کشیدید

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

آدمکای آرزو ٬ ماهیای خاطره

دیگه صدایی نمی یاد از شیشه ی پنجره

دیگه کسی نیست که بهش هزار و یک شب بگم

رفت اونی که از اولم همش قرار بود بره

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

برف سفید پشت بوم بی چراغ خونه

دو بیتیای بی پناه خیلی عاشقونه

دیدید با چه یقینی دائم زیر لب می گفتم

محاله اون تا آخرش کنار من بمونه

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

پروانه ها بسوزید و دور چراغ بگردید

شما دیگه رو حرفتون باشید و برنگردید

یه کار کنید تو قصه های بچه های فردا

نگن شما با آبروی شمعا بازی کردید

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

تمام شب ها شاهدن ٬ چیزی براش کم نبود

قصه های تکراری تو هیچ جای حرفم نبود

ستاره ها خوب می دونستن که براش می میرم

اندازه ی من کسی عاشقش تو عالم نبود

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

از بس نوشتم  آخرش آروم و بی خبر ٬ رفت

نمی دونم همینجاهاس یا عاقبت سفر رفت

یه چیزی رو خوب می دونم این که تمام شعرام

پای چشای روشنش بی بدرقه ٬ هدر رفت

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

لالاییا مال اوناس که عاشقن ٬ دل دارن

شب و می خوان ٬ با روز و با شلوغی مشکل دارن

کسایی که هرچی که قلبشون بگه گوش میدن

واسه شراب خاطره ٬ کوزه ای از گل دارن

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

دیگه شبای بارونی ٬ چشم من ابری تیره

با عکس اون شاید یه ساعتی خوابم می بره

منتظر هیچ کس نیستم تا یه روزی بیاد

با دستاش آروم بزنه به شیشه ی پنجره

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

ته دلم همش می گه اگه بیاد محشره

دلم با عشقش همه ی ناز اونو می خره

من نگران چشمای روشنشم یه عالم

یعنی شبا بی لالایی راحت خوابش می بره ؟

من حرفمو پس می گیرم باز می خونم لالایی

اگه بیاد و نزنه ٬ باز ساز بی وفایی

انقدر میخونم تا واسه همیشه یادش بره

رها شدن ٬ کنار من نبودن و جدایی

لالالالایی شبای ساکت و پرستاره

کاش کسی پیدا بشه ازش برام خبر بیاره

آرزومه یه شب بیاد و با نگاهش بگه

کسی رو جز من توی این دنیای بد نداره         مریم حیدر زاده

 

 

حال هوای داشتنت

هوایی که تو توش نفس می کشی

عطر گلش به آسمون می رسه

کسی که دیوونه ی چشمات میشه

مثل من آخر به جنون می رسه

جاده ای که تو توش قدم میذاری

تا کهکشون راه شیری میره

به هر کی مثل من نگا بندازی

یه عمری قلبش به اسیری میره

اتاقی که خواباتو توش می بینی

بدون اینکه بدونی بهشته

زیبا نمی دونم چرا یه جوری

اسم تو رو خدا با من نوشته

شاخه گلی که تو می گیری دستت

تو هیچ خزونی دیگه خم نمی شه

زیبا بذار هرچی که خواستن بگن

از عشق من به تو که کم نمی شه

آب زلالی که ازش می نوشی

حس می کنه زود رسیده به دریا

قطره ی آبم دیگه خوب می فهمه

دریا یعنی تو یعنی عشق زیبا

سقفی که بالای سرت می شینه

چه قد به بالا بودنش می نازه

اون تنها سقفیه که توی دنیا

بازی و آسمون بهش می بازه

فقط یه خطشو برات نوشتم

زیبای ماه من اینا بهانس

اینا همه گذشتن از جنونه

اینا همش رد شدن از ترانس

به کل آدما حسودیم می شه

شاید یه بار اسم تو رو بیارن

به اونا که زیبا می خوام بدونی

اندازه ی من تو رو دوس ندارن

اونی که تو قاموس ناز چشامت

دلت می خواد بهش بگی دخالت

یه جور جنونه که حالا پزشکا

بهش می گن گذشتن از حسادت

اینو نوشتم که بگو عزیزم

همین حالا چه امروز و چه فردا

بدون اعتنا به حرف مردم

دیگه می خوام سر بذارم به صحرا

برم یه جای دور خیلی نزدیک

یه جایی پشت عقده های دنیا

برم یه جا دنبال تو بگردم

دنبال تو دنبال عطر زیبا

انقد برم که مردم زمونه

بدون حد و مرز و حرف و قانون

به مریمی که عاشق زیبا شد

بگن توی کتاب و قصه مجنون

زیبا چرا من اینجوری نوشتم

تو هم مث من داری می گی دوری ؟

می گی تحملش کنم تا آخر

زیبا ولی نمیگی که چجوری ؟

زیبا میگی وصال تو عاشقی نیس

یه روز صداتو نشنوم می میرم

اما نه هرچی تو بگی همیشه

خیال بکن حرفمو پس می گیرم

من می دونم یه روز گرم ابری

از پیش من می ری واسه همیشه

به قول تو این کار سرنوشته

نه و نمی خوام سرش نمی شه

مث نسیم اولای پاییز

با طالعت می ری و من می مونم

بی خبر از اون مقصد طلاییت

مث دیوونه ها برات می خونم

هرجا با هرکی توی دنیا بری

دلم عجیب هواتو کرده زیبا

اول اسم نازتم نمیدم

به لشکر ستاره های دنیا

تو گفتی عاشقی رسیدنی نیست

درست مث رویای من که کاله

مث صریحی تو یه مرزی داری

شکستن ضریح تو محاله

زیبا فقط یه چیز دیگه مونده

اینکه می گم تمام آرزومه

بگی می دونی من چقد دیوونم

فقط همینو بدونی تمومه

تو مخمل صورتی خیالم

سر تو هر لحظه سر پادشاس

خیال چشمای قشنگ تو تخت

عادت و این حرفا مال آدماس

کسی که عاشق تو شد یه روزی

همه می گفتن یه ذره آدمه

حالا می گن مجنون عشق زیباست

توی شناسنامه ولی مریمه 

زیبا نرو میری ولی دیوونت

یه روزی ثابت می کنه به دنیا

که آدما واسه جواب گرفتن

فقط باید برید سراغ زیبا

دو دیقه بعد یه تماس کوتاه

یک شب نرم و خنک پاییزی

زیبا جونم کاش که یکی می فهمید

چه قد دوست دارم چه قد عزیزی                 مریم حیدر زاده

 

 

نمی دونن که تو  بهانه منی

همه میگن تو منو دوس نداری

همشون پشت سر تو بد میگن

نمیدونن تو از آسمون میای

خودشون اهل یه دنیای دیگن

همه میگن اسمشه تو با منی

توی قلب تو یه کم جا ندارم

روی اسم تو باید خط بکشم

برم و چشماتو تنها بذارم

اونا از چشمای تو بی خبرن

نمیدونن که نگات نفس داره

اونا غافلن که چشم روشنت

توی نور ماه نقره دس داره

همه دوس دارن ازت دس بکشم

همشون بهم میگن دیوونه ای

نمیدونن تو برام بهانه ای

معنی شعرای عاشقانه ای

همه میگن پیش اون کسی برو

که یه کم قدر نگاتو بدونه

همه با دس هی منو نشون میدن

میگن این دیوونه سا این همونه

تو رو با خیلیا دیدن همشون

هی میگن تو بی وفایی میکنی

به منم میگن داری محبت و

از چشای اون گدایی می کنی

ولی من به اونا گوش نمیکنم

تو تمام هستی و بهانمی

توی سایه روشنای شعر و درد

تو اهورایی ترین ترانمی

همه میگن یکی از همین روزا

واسه ی همیشه از پیشم میری

جلوی چشمای بی قرار من

یکی دیگه رو تو آغوش میگیری

اما من باورشون نمی کنم

اونا از عمق دلت بی خبرن

تو روی ابرای آسمونی و

اونا اینجا تو زمین پشت درن

راز چشماتو ولی من میدونم

میشینم تا تو مال خودم بشی

میمیرم تا از یه راه دور بیای

باز بهونه ی تولدم بشی             مریم حیدر زاده

 

 

وقتی کسی رو  دوس داری

وقتی کسی رو دوس داری ، حاضری جون فداش کنی 

 حاضری دنیا رو بدی ، فقط یه بار نیگاش کنی

به خاطرش داد بزنی ، به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی ، حتی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته ، حاضری دنیا بد باشه 

 فقط اونی که عشقته ، عاشقی رو بلد باشه 

 قید تموم دنیا رو به خاطر اون می زنی

خیلی چیزا رو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم 

 اما صداشو بشنوی ، شب ، از میون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدانکرده اون یه وقت بهت نگه برو

حاضری هرچی دوست نداشت ، به خاطرش رها کنی 

 حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی

حاضری حرف قانونو ، ساده بذاری زیر پات 

 به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب با وفات 

 وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری 

 تولد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری

حاضری جونتو بدی ، یه خار توی دساش نره 

 حتی یه ذره گرد و خاک تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن تمام آدمای شهر

 اما نبینی اون باهات کرده واسه یه لحظه قهر 

 حاضری هرجا که بری به خاطرش گریه کنی 

 بگی که محتاجشی و به شونه هاش تکیه کنی

حاضری که به خاطر خواستن اون دیوونه شی

 رو دست مجنون بزنی ، با غصه ها ، همخونه شی

حاضری مردم همشون تو رو با دس نشون بدن

دیوونه های دوره گرد واسه تو دس تکون بدن

حاضری اعتبارتو به خاطرش خراب کنن

کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن     مریم حیدرزاده

 

 



درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 63
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 102
بازدید ماه : 127
بازدید کل : 45040
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

------------------ -----------------