تفکر و سرگرمی سایت تفریحی و آموزشی برای همه فارسی زبانان |
|||
سه شنبه 1 مهر 1392برچسب:نمونه اشعار شیخ بهایی,بهترین اشعار شیخ بهایی,شعر کوتاه و زیبا,زیباترین شعر,ساقیا بده جامی,شعر نان و پنیر از شیخ بهایی,شعر نو,, :: 11:30 :: نويسنده : محمدعلی
برای دیدن اشعار بصورت کامل به ادامه مطلب بروید ساقیا بده جامی زان شراب روحانی *** تا دمی بیاسایم زین حجاب ظلمانی همه روز روزه رفتن، همه شب نماز کردن *** همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن هر یک از موجود، با طوری وجود *** بهر او موجود شد، انسان نمود ادامه مطلب ... سه شنبه 30 مهر 1392برچسب:دانلود مستند زبان اصلی راز,download the secret,لینک مستقیم,فیلم راز روندا بایرن, :: 16:2 :: نويسنده : محمدعلی
سه شنبه 30 مهر 1392برچسب:مستند صوتی راز The Secret,دانلود صوتی راز,دکلمه مستند راز, :: 15:43 :: نويسنده : محمدعلی
دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:, :: 22:14 :: نويسنده : محمدعلی
شیخ بهائی شیخ بهاء الدین ، محمدبن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی در سال ۹۵۳ ه.ق ۱۵۴۶ میلادی در بعلبک متولد شد. او در جبل عامل در ناحیه شام و سوریه در روستایی به نام "جبع" یا "جباع" می زیسته و از نژاد "حارث بن عبدالله اعور همدانی" متوفی به سال ۶۵ هجری از معاریف اسلام بوده است. برای دیدن متن کامل زندگینامه به ادامه مطلب بروید ادامه مطلب ... یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, :: 13:41 :: نويسنده : محمدعلی
شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ برای دیدن همه اشعار به ادامه مطلب بروید ادامه مطلب ... جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 10:31 :: نويسنده : محمدعلی
در دیـــــاری كه در او نیست كســی یار كســــی ----- كاش یارب كه نیفتد به كسی كار كسی هــــــر كس آزار منِ زار پســـــندیــــــد ولــــــــــی ----- نپـــســـــندیــــد دلِ زار مـن آزارِ كســــی آخــــــرش محــــنت جانــــكاه به چـــــاه انـــــدازد ----- هركه چون ماه برافروخت شبِ تارِكسـی سودش این بس كه به هیچش بفروشند چو من ----- هر كه باقیمت جان بود خریدار كســـی شهریار
زمســتان پوســـتین افزود بر تن کدخدایــــان را ----- ولیـکــن پوســت خواهد کند ما یــک لاقبایان را ره ماتم ســـــرای ما ندانم از کــه می پرســــد ----- زمســـــتانی که نشناسد در دولت سرایان را به دوش از بــرف بـالاپــوش خـز ارباب مــــی آید ----- که لرزانــــــد تن عــــــریان بی برگ و نوایان را طبیب بی مروت کــــــی به بالیــن فقیـــر آیـــد ----- که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر-----که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را حریفی با تمســـخر گفت زاری شـــهریارا بـس ----- که میگیرند در شــــــهر و دیار ما گدایــــان را شهریار
شب همه بی تو كار من شكوه به ماه كردنست ----- روز ستاره تا سحر تیره به آه كردنســت متن خبر كه یك قلم بــــی تو ســـیاه شد جهان ----- حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه كردنســت نو گل نازنـــیـن من تــا تــــو نگـــاه مــــیكنــــی ----- لطف بهار عارفان در تو نگاه كردنســت... شهریار
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را ----- که به ماسوا فکندی همه سـایه همــا را دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین ----- به علی شناختم به خدا قســـم خـدا را به خـدا که در دو عــــالم اثر از فنا نمــــاند ----- چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را برو ای گدای مســــکین در خانه علی زن ----- که نگین پادشــــاهی دهد از کرم گدا را ... شهریار
راهــــی به خـــــــدا دارد خلوتــــــگه تنـــهایی ----- آنجا که روی از خود آنجا که به خود آیــــــــی هر جا که ســـــــری بردم در پــرده تو را دیــــدم ----- تو پرده نشـــــــینی و من هـرزه ی هر جایی بیدار تو تا بـــــودم رویـــــــای تو مـــــــی دیــــدم ----- بیدار کن از خـــــوابم ای شــــــــــاهد رویایی از چشم تو می خیزد هنگامه ی ســــر مستی ----- وز زلف تو می زایــــد انگیزه ی شــــــــیدایی هر نقش نگارینــت چــون منظره ی خورشـــــید ----- مجموعه ی لطف است و منظومه ی زیبایی چشمی که تماشاگر دز حسن تو باشد نیست ----- در عشق نمی گنجد این حسن تماشـــایی شهریار
آمـدی جــانـم به قربــانـــت ولـی حالا چرا ؟ ----- بی وفا،بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چــرا ؟ نوشدارویی و بعد از مرگ ســهراب آمــــدی ----- ســـنگدل این زودتـر می خواســتی حالا چـــرا ؟ عمر ما ار مهـلت امروز و فـردای تو نیســــت ----- مـن که یـــک امـــروز مهـــمان توام فــردا چــرا ؟ نـــازنــینا ما به نــاز تــو جـــــوانی داده ایـــم ----- دیـــگر اکنـــون با جوانـان ناز کــن با مــا چـــــرا ؟ وه کــــه با این عمر هــــــای کوتـه بی اعتبار ----- این همه غافل شـدن از چون منی شیدا چــرا ؟ آسمان چون جمع مشتاقان،پریشان می کند ----- درشـگفتم من نمـــی پاشــد ز هم دنیا چــــرا ؟ شـــهریارا بی حبیب خود نمی کردی ســفر ----- راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟ بی مونس و تنها چرا ؟ ----- تنها چرا ؟ حالا چرا شهریار
سن یاریمین قاصدی سن ایلش سنه چای دمیشم(تو قاصد یارم هستی بنشین برایت چای سفارش داده ام) خیالینی گوندریپ دیر بســــکی من آخ وای دمیشم (از بس که من آه و ناله کرده ام خیالش را فرستاده ) آخ گجه لر یاتمامیشام من سـنه لای لای دمیشم (آه که شبها از غم فراقت نخفته ام و برایت لای لای گفته ام) سن یاتالی من گوزومه اولدوزلاری سای دمیشم(آن دم که به خواب نازفرو رفته ای بجایت تاسحر ستاره هارا شمرده ام) هر کس سـنه اوالوز دیه اوزوم سنه آی دمیشــم (هر کس به تو ستاره گفته است خودم برایت ماه گفته ام) سندن سورا حیاته من شیرین دسه زای دمیشم(بعد از تو این زندگی هر قدر هم شیرین باشد در نظرم تلخ خواهد بود) هر گوزلدن بیر گل آلیپ ســــن گوزه له پای دمیشم (از هر ماه رخی شاخه گلی گرفته و برایت دسته گلی فرستاده ام) ســـین گون تک باتماقیوی آی باتانا تای دمیشـم(و غروب خورشید وار تو را مانند ماه گرفتگی دیده ام چون ماه من بودی) ایندی یایا قیـش دییرم سابق قیشا یای دمیشم(حال به بهار زمستان خواهم گفت اما قبل ها به زمستان بهار گفته ام) شهریار
آمــــد امّــــا در نگــــاهـــش آن نــوازش هــا نبود ----- چشم خواب آلوده اش را ، مستی رویا نبود نقش عشق و آرزو از چهره ی دل ، شـسـته بود ----- عکـس شیدایی ، در آن آیینه ی سـیما نبود لب،همان لب بود ، امّا بوسه اش گرمی نداشت-----دل همان دل بود ، امّـا مسـت و بی پــروا نبود در دل بیزار خود جز بیم رســــــــوایی نداشـــــت ----- گرچه روزی هم نشین ، جز با منِ رسـوا نبود در نگاه ســــــرد او غــــوغــای دل خــاموش بود ----- برق چشمش را ،نشان ، از آتش سـودا نبود دیدم ، آن چشم درخشان را ، ولی در این صدف-----گوهر اشکی که من می خواستم ، پیدا نبود
بر لبِ لرزان من ، فــریادِ دل ، خاموش بود ----- آخــر آن تنها امیــد جــان من تنــهــا نـبــود جز من و او ، دیگری هم بود ، امّا ای دریغ ----- آگَه از دردِ دلم، زان عشقِ جان فرسا نبود شهریار
قــمار عاشـــــقان بردی نـــــدارد از نـــداران پرس -----کس از دور فلک دستی نبرد از بدبیاران پرس جوانیها رجزخوانی و پیریها پشیمانی اســـــت -----شب بدمستی وصبح خمار از میگساران پرس تو کز چشـم و دل مــردم گریزانی چه میـــدانی -----حدیث اشــک و آه من برو از باد و باران پرس جهان ویران کندگر خود بنای تخت جمشیداست ----- بــرو تاریـخ این دیر کهن از یـــادگـــاران پرس سـلامــت آنسـوی قافســت و آزادی در آن وادی -----نشان منزل سیمرغ از شاهین شکاران پرس به چشم مدعی جانان جمال خویــش ننماید ----- چراغ از اهل خلوت گیر و راز از رازداران پرس شهریار
از زنــدگــانیــــم گــــله دارد جــوانیــــــم----- شرمندهی جوانـــی از این زندگانیـم دارم هـــوای صحبت یــــاران رفتـــــه را -----یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق----- داده نویــــــد زندگــــی جــاودانیـــــم
مُشـــرکان کز هر ســـــــلاحی فتنه و شــر میکُنند ----- از عـبا هنگامه وز عمّـــامه محشـر میکنند این محبت محتسب با دکّـــــــهۀ گـــــــــبران نــکرد ----- کایـن گروه تُحفه با محراب و منبر میـکنند یک ســخن کز دل برآید برلب اینــــقوم نیســــــت ----- گرچه از بانگ اذان گوش فلک کر میــکنند در دل مــــــــــردم هراس کیفر انـــــدازنـــدگــــــــان ----- خود چــرا کمتر هراس از روز کیـفر میکنند سـاقیان کوثرند امّا شـــــب از دســــت خــمـــــــار -----پای خُم هم میـخزند و می بساغر میکنند در کمین اهــل ایــمــان بــا کمـند کیـــد و کـیـــــــن -----پشت هر سنگی که میابند سنگر میکنند آنچــــه دین در قرنـــها کافر مســـلــمان کـــرده بود ----- این حریــفان جمـله را یکروزه کافر میکنند چون حقایق مسخ شده دین جز یک افسانه نیست----- کور دل آنانـــکه این افســانه باور میکنـنـد زنـــدگــی را آخــور و آبشـــــخوری داننــــد و بـــس -----وه که انسان همقطار اسب و استر میکنند وای از این بدخبره عـــطــاران کــــــــه از خبط دماغ -----پشگ را نایب مناب مشگ و عنبر میکنند کوره دهها غـــــافلند از کیــــمیاکــاران عشــــــــق ----- کز نگاهی سـکۀ قلب مسـین زر میــکنند در خرابــــات آی کــاینجا مســـلـــم و گـبر و یهـــود ----- جمله از یـکجُرعه می باهم برادر میـکنند ناز درویشــــــــان و اســــتغنای ایشــــــان کز بشر ----- سرفرو بردند و از افرشته ســر بر میــکنند جام جادوئی است بار نــدان که تا سر میکشیش -----جان به جانان وصل و دل پیوند دلبر میکنند گر تو بی کفش و کُله جَســـتی بکــــوی میــــکده ----- بی سر و پایان عشقت تاج بر سر میکنند آری اســـــتغنای طبـــــع و کیـــــمیـــــای تربیـــــت ----- لعل را همسنگ خـاک و خاکرا زیر میکنند ســینه صافی کن که از باران رحمـت چون صــدف ----- دامن دریــــا دلان پُر دُرّ و گـــــوهر میـکنند شـــــهریار از پلـــــه هـــــای عـرش اگــــر بالا روی-----قدسـیان بینی که شعر حافظ از بر میکنند شهریار جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 10:21 :: نويسنده : محمدعلی
روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد...
دنگ..،دنگ..
هر که با مرغ هوا دوست شود
باید امشب بروم
چرا مردم نمی دانند
هر کجا هستم باشم
من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست
چترها را باید بست
من از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم باید امشب بروم
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 18:24 :: نويسنده : محمدعلی
دیروز ما زندگی را
موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
حرفهاي ما هنوز ناتمام...
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ پر می زند دلم به هوای غزل، ولی گیرم به فال نیک بگیرم بهار را تقویم چارفصل دلم را ورق زدم رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
اما
چشم ها پرسش بي پاسخ حيراني ها
خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري
تا منزل آدمی سرای دنیاست کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود سالی که نکوست، از بهارش پیداست شیخ بهایی
آن حرف که از دلت غمی بگشاید در صحبت دل شکستگان میباید هر شیشه که بشکند، ندارد قیمت جز شیشهٔ دل که قیمتش افزاید شیخ بهایی
او را که دل از عشق مشوش باشد هر قصه که گوید همه دلکش باشد تو قصهٔ عاشقان، همی کم شنوی بشنو، بشنو که قصهشان خوش باشد شیخ بهایی برای دیدن همه رباعیات به ادامه مطلب بروید ادامه مطلب ...
خدا نکنه
دلی که نشسته کنار پنجره زار می زند
و خواب دیده ام شبی مرا کنار می زند
غروب ها که می شود خیال چشم های تو
تو را دوباره در دل شکسته جار می زند
یکی نگاه می کند یکی گناه می کند
یکی سکوت می کند یکی هوار می زند
و عشق درد مشترک میان ماست با همه
کسی که شعر گفته یا کسی که تار می زند
درست مثل بازی گذشته های شاعری
که جای سنگ و گل به دوستش انار می زند
خدا کند به وعده اش وفا کند که گفته بود
شبی مرا به جرم عشق خویش دار می زند مریم حیدرزاده
حسرت تو داشتن مثل اون وقتا هنوز دلم برات لک می زنه حسرت داشتن تو ٬ پیر شده ٬ عینک میزنه صورتم سرخ شده بود ٬ اما حالا کبود شده جدایی یه عمره داره توی اون چک می زنه اونی که من نمیخواستمش ولی منو میخواست منو میبینه یه وقت دوباره چشمک میزنه یادته مشروط دوست داشتن تو شدم یه عمر ؟ هنوزم کامپیوتر داره برام تک میزنه حالا که گذشت و رفتی و منم تموم شدم . . . مثل تو کی آدمو جای عروسک میزنه ؟ دیشب از خواب پریدم خوب شد ٬ آخه دیدم یکی داره به ماشین تو ٬ هی گل میخک میزنه تو که تنها نبودی ٬ یکی پیشت نشسته بود بگذریم ٬ این دل من همیشه با شک میزنه اونی که بهم میگفت دوست دارم ٬ دوسم نداشت دیده بودم واسه ی دختره سوتک میزنه باورت میشه هنوز عاشقتم ٬ اون روز خوب دل هنوز واست (( تولدت مبارک )) میزنه تو زیاد دوسم نداشتی ٬ خوب مقصر نبودی کی میاد امضا زیر قول یه کودک میزنه ؟ نه که بچه ها بدن ٬ پاک و زلاله قلبشون ولی نبض عقلشون ٬ یه قدری کوچک میزنه فکر نکن فقط توی ٬ رسمه یه وقتا حوصله میره آسمون ٬ خودش رو جای لک لک میزنه دختر همسایمون ٬ نمیدونه دوس نداری داره دور قاب عکست گل و پولک میزنه نه که فکر کنی به تو نظر داره ٬ میکشمش مثلا داره رو زخمام گل پیچک میزنه کارش این نیس ٬ طفلکی شب تا سپیده میشینه گل و بوته و شکوفه روی قلک میزنه راستی من چرا تو نامم اینا رو به تو میگم نمیگم گوشای رویام دیگه سمعک میزنه جز واسه نوار تو که توش صدای نازته به نفس هام عطر سیب قندک میزنه نامه مو جواب نده ٬ دوسم نداشته باش ٬ ولی نذا اصلا نزنه قلبی که اندک میزنه پیش هیچ کسی نرو ٬ حلقه دست کسی نکن چون گناهه ٬ من هنوز دلم برات لک میزنه مریم حیدر زاده
هشدار سبز کاش بیایم برای بی پناها سایبون باشیم با دلای شکسته کمی مهربون باشیم کاش بیایم به باغبونا کمی حرمت بذاریم احترام دلای شکسته رو نگه داریم کاش به مهربون ترا دینمونو ادا کنیم سهم خوشبختیمونو وقف بزرگترا کنیم کاش یه کاری بکنیم که خستگی ها در بشه مرهمی بشیم که زخم آدما بهتر بشه کاش که شاخه ی درخت زندگی رو نشکنیم هفته ای یه بار به باغبونامون سر بزنیم کاش که پاک کنیم تموم اشکایی که جاریه خوب نگه داریم چیزی که واسه یادگاریه کاش دس پرنده های بی پناهو بگیریم توی آسمون بریم دامن ماهو بگیریم کاش با مهربونیمون غصه ها رو کم بکنیم رشته های عشق رو تا همیشه محکم بکنیم کاش بشینیم پای صحبت اونا که بی کسن اگه درد دل کنن به آرزوشون می رسن کاش تو عصری که همش سنگیه و آهنیه بگیم از چیزایی که خوبه ولی رفتنیه کاش هنوز دیر نشده قدر همو خوب بدونیم نکنه دیر بشه تا ابد پشیمون بمونیم کاش که این یه جمله هیچ موقع ز یادمون نره آدمی چه بد باشه چه خوب باشه مسافره مریم حیدر زاده
غصه نخور مسافر غصه نخور مسافر اینجا ما هم غریبیم از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم فرقی نداره بی تو بهارمون با پاییز نمی بینی که شعرام همه شدن غم انگیز ؟ غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست اینجا ولی آسمون اشک ریختنم بلد نیست غصه نخور مسافر فدای قلب تنگت فدای برق ناز اون چشای قشنگت غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری من که خودم می دونم که تو چقد صبوری غصه نخور مسافر بازم میای به زودی ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی غصه نخور مسافر غصه اثر نداره از دل تو می دونم هیچکی خبر نداره غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند اردیبهشت که بیاد تو برمیگردی ٬ لبخند غصه نخور مسافر تولد دوباره غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره غصه نخور مسافر غصه کار گلا نیس سفر یه امتخانه به جون تو بلا نیس غصه نخور مسافر تو خود آسمونی در آرزوی روزی که بیای و بمونی مریم حیدر زاده
برای مخاطبم دل من یه قفله اما دست تو مثل کلیده می خوام از تو بنویسم کاغذام همش سفیده یه سوال عاشقونه بگه هرکسی می دونه اونکه دادم دلو دستش چرا دل به من نمی ده ؟ چه قدر دعا کنم من خدا رو صدا کنم من دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده گفتم از عشق تو می خوام سر بذارم به بیابون گفت تو عاقل تر از اینی این کارا از تو بعیده التمماس کردم که یک شب لااقل بیا تو خوابم گفت که هذیون رو تموم کن انگاری تبت شدیده گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی گفت تو این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده اونی رو که دوست نداری دنبالت میاد تا آخر اونی که دنبالشی تو چرا دائم ناپدیده تو از اون روزی که رفتی دل من دیوونه تر شد رنگ من که هیچی زیبا رنگ آسمون پریده سرنوشت گریه نداره خودت این رو گفتی اما تو دل من نمی دونم چرا باز یه کم امیده تو من رو گذاشتی رفتی اما می خوام بنویسم چه قدر واسم عزیزه اون که از من دل بریده مریم حیدر زاده
لالایی بی لالایی دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی انگار راحت تر میخوابه با نغمه ی جدایی ای پونه ها ٬ اقاقیا ٬ شقایقای خسته کبوترا ٬ قناریا ٬ جغدای دل شکسته قصه ی کهنه ی شما آخر اونو نخوابوند ترس از لولو مرده دیگه پشت درای بسته دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی بارونای ریز و درشت و عاشق بهاری ماه لطیف و نقره ای ٬ عکسای یادگاری آسمون خم شده از غصه ی دور دریا شبای یلدا پر از هق هق و بی قراری دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی روز و شبای رد شده چه قدر ازش شنیدید چه لحظه هایی که اونو تو پیچ کوچه دیدید وقتی که چشماشو می بست ترانه ته می کشید چه قدر برای خواب اون بی موقع ته کشیدید دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی آدمکای آرزو ٬ ماهیای خاطره دیگه صدایی نمی یاد از شیشه ی پنجره دیگه کسی نیست که بهش هزار و یک شب بگم رفت اونی که از اولم همش قرار بود بره دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی برف سفید پشت بوم بی چراغ خونه دو بیتیای بی پناه خیلی عاشقونه دیدید با چه یقینی دائم زیر لب می گفتم محاله اون تا آخرش کنار من بمونه دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی پروانه ها بسوزید و دور چراغ بگردید شما دیگه رو حرفتون باشید و برنگردید یه کار کنید تو قصه های بچه های فردا نگن شما با آبروی شمعا بازی کردید دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی تمام شب ها شاهدن ٬ چیزی براش کم نبود قصه های تکراری تو هیچ جای حرفم نبود ستاره ها خوب می دونستن که براش می میرم اندازه ی من کسی عاشقش تو عالم نبود دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی از بس نوشتم آخرش آروم و بی خبر ٬ رفت نمی دونم همینجاهاس یا عاقبت سفر رفت یه چیزی رو خوب می دونم این که تمام شعرام پای چشای روشنش بی بدرقه ٬ هدر رفت دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی لالاییا مال اوناس که عاشقن ٬ دل دارن شب و می خوان ٬ با روز و با شلوغی مشکل دارن کسایی که هرچی که قلبشون بگه گوش میدن واسه شراب خاطره ٬ کوزه ای از گل دارن دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی دیگه شبای بارونی ٬ چشم من ابری تیره با عکس اون شاید یه ساعتی خوابم می بره منتظر هیچ کس نیستم تا یه روزی بیاد با دستاش آروم بزنه به شیشه ی پنجره دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی ته دلم همش می گه اگه بیاد محشره دلم با عشقش همه ی ناز اونو می خره من نگران چشمای روشنشم یه عالم یعنی شبا بی لالایی راحت خوابش می بره ؟ من حرفمو پس می گیرم باز می خونم لالایی اگه بیاد و نزنه ٬ باز ساز بی وفایی انقدر میخونم تا واسه همیشه یادش بره رها شدن ٬ کنار من نبودن و جدایی لالالالایی شبای ساکت و پرستاره کاش کسی پیدا بشه ازش برام خبر بیاره آرزومه یه شب بیاد و با نگاهش بگه کسی رو جز من توی این دنیای بد نداره مریم حیدر زاده
حال هوای داشتنت هوایی که تو توش نفس می کشی عطر گلش به آسمون می رسه کسی که دیوونه ی چشمات میشه مثل من آخر به جنون می رسه جاده ای که تو توش قدم میذاری تا کهکشون راه شیری میره به هر کی مثل من نگا بندازی یه عمری قلبش به اسیری میره اتاقی که خواباتو توش می بینی بدون اینکه بدونی بهشته زیبا نمی دونم چرا یه جوری اسم تو رو خدا با من نوشته شاخه گلی که تو می گیری دستت تو هیچ خزونی دیگه خم نمی شه زیبا بذار هرچی که خواستن بگن از عشق من به تو که کم نمی شه آب زلالی که ازش می نوشی حس می کنه زود رسیده به دریا قطره ی آبم دیگه خوب می فهمه دریا یعنی تو یعنی عشق زیبا سقفی که بالای سرت می شینه چه قد به بالا بودنش می نازه اون تنها سقفیه که توی دنیا بازی و آسمون بهش می بازه فقط یه خطشو برات نوشتم زیبای ماه من اینا بهانس اینا همه گذشتن از جنونه اینا همش رد شدن از ترانس به کل آدما حسودیم می شه شاید یه بار اسم تو رو بیارن به اونا که زیبا می خوام بدونی اندازه ی من تو رو دوس ندارن اونی که تو قاموس ناز چشامت دلت می خواد بهش بگی دخالت یه جور جنونه که حالا پزشکا بهش می گن گذشتن از حسادت اینو نوشتم که بگو عزیزم همین حالا چه امروز و چه فردا بدون اعتنا به حرف مردم دیگه می خوام سر بذارم به صحرا برم یه جای دور خیلی نزدیک یه جایی پشت عقده های دنیا برم یه جا دنبال تو بگردم دنبال تو دنبال عطر زیبا انقد برم که مردم زمونه بدون حد و مرز و حرف و قانون به مریمی که عاشق زیبا شد بگن توی کتاب و قصه مجنون زیبا چرا من اینجوری نوشتم تو هم مث من داری می گی دوری ؟ می گی تحملش کنم تا آخر زیبا ولی نمیگی که چجوری ؟ زیبا میگی وصال تو عاشقی نیس یه روز صداتو نشنوم می میرم اما نه هرچی تو بگی همیشه خیال بکن حرفمو پس می گیرم من می دونم یه روز گرم ابری از پیش من می ری واسه همیشه به قول تو این کار سرنوشته نه و نمی خوام سرش نمی شه مث نسیم اولای پاییز با طالعت می ری و من می مونم بی خبر از اون مقصد طلاییت مث دیوونه ها برات می خونم هرجا با هرکی توی دنیا بری دلم عجیب هواتو کرده زیبا اول اسم نازتم نمیدم به لشکر ستاره های دنیا تو گفتی عاشقی رسیدنی نیست درست مث رویای من که کاله مث صریحی تو یه مرزی داری شکستن ضریح تو محاله زیبا فقط یه چیز دیگه مونده اینکه می گم تمام آرزومه بگی می دونی من چقد دیوونم فقط همینو بدونی تمومه تو مخمل صورتی خیالم سر تو هر لحظه سر پادشاس خیال چشمای قشنگ تو تخت عادت و این حرفا مال آدماس کسی که عاشق تو شد یه روزی همه می گفتن یه ذره آدمه حالا می گن مجنون عشق زیباست توی شناسنامه ولی مریمه زیبا نرو میری ولی دیوونت یه روزی ثابت می کنه به دنیا که آدما واسه جواب گرفتن فقط باید برید سراغ زیبا دو دیقه بعد یه تماس کوتاه یک شب نرم و خنک پاییزی زیبا جونم کاش که یکی می فهمید چه قد دوست دارم چه قد عزیزی مریم حیدر زاده
نمی دونن که تو بهانه منی همه میگن تو منو دوس نداری همشون پشت سر تو بد میگن نمیدونن تو از آسمون میای خودشون اهل یه دنیای دیگن همه میگن اسمشه تو با منی توی قلب تو یه کم جا ندارم روی اسم تو باید خط بکشم برم و چشماتو تنها بذارم اونا از چشمای تو بی خبرن نمیدونن که نگات نفس داره اونا غافلن که چشم روشنت توی نور ماه نقره دس داره همه دوس دارن ازت دس بکشم همشون بهم میگن دیوونه ای نمیدونن تو برام بهانه ای معنی شعرای عاشقانه ای همه میگن پیش اون کسی برو که یه کم قدر نگاتو بدونه همه با دس هی منو نشون میدن میگن این دیوونه سا این همونه تو رو با خیلیا دیدن همشون هی میگن تو بی وفایی میکنی به منم میگن داری محبت و از چشای اون گدایی می کنی ولی من به اونا گوش نمیکنم تو تمام هستی و بهانمی توی سایه روشنای شعر و درد تو اهورایی ترین ترانمی همه میگن یکی از همین روزا واسه ی همیشه از پیشم میری جلوی چشمای بی قرار من یکی دیگه رو تو آغوش میگیری اما من باورشون نمی کنم اونا از عمق دلت بی خبرن تو روی ابرای آسمونی و اونا اینجا تو زمین پشت درن راز چشماتو ولی من میدونم میشینم تا تو مال خودم بشی میمیرم تا از یه راه دور بیای باز بهونه ی تولدم بشی مریم حیدر زاده
وقتی کسی رو دوس داری وقتی کسی رو دوس داری ، حاضری جون فداش کنی حاضری دنیا رو بدی ، فقط یه بار نیگاش کنی به خاطرش داد بزنی ، به خاطرش دروغ بگی رو همه چی خط بکشی ، حتی رو برگ زندگی وقتی کسی تو قلبته ، حاضری دنیا بد باشه فقط اونی که عشقته ، عاشقی رو بلد باشه قید تموم دنیا رو به خاطر اون می زنی خیلی چیزا رو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم اما صداشو بشنوی ، شب ، از میون دوتا سیم حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو فقط خدانکرده اون یه وقت بهت نگه برو حاضری هرچی دوست نداشت ، به خاطرش رها کنی حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی حاضری حرف قانونو ، ساده بذاری زیر پات به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب با وفات وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری تولد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری حاضری جونتو بدی ، یه خار توی دساش نره حتی یه ذره گرد و خاک تو معبد چشاش نره حاضری مسخرت کنن تمام آدمای شهر اما نبینی اون باهات کرده واسه یه لحظه قهر حاضری هرجا که بری به خاطرش گریه کنی بگی که محتاجشی و به شونه هاش تکیه کنی حاضری که به خاطر خواستن اون دیوونه شی رو دست مجنون بزنی ، با غصه ها ، همخونه شی حاضری مردم همشون تو رو با دس نشون بدن دیوونه های دوره گرد واسه تو دس تکون بدن حاضری اعتبارتو به خاطرش خراب کنن کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن مریم حیدرزاده
پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 17:19 :: نويسنده : محمدعلی
آه اگر آزادی سرودی می خواند
به پرواز
روزی ما دوباره کبوترهایمان را
گر بدين سان زيست بايد پست
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
ای کاش میتوانستند
ای کاش میتوانستم
برای زیستن دو قلب لازم است،قلبی که
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
قصه نیستم که بگویی
یاران ناشناخته ام آنگاه، من، که بودم
بی تو مهتاب تنهای دشتم
تو نميداني نگاهِ بيمژهي محکومم يک اطمينان
سكوت آب
مردی که تنها به راه میرود با خود میگوید
زندگی یک تصادف است ، مرگ یک واقعیت شاملو
پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:شعر های کوتاه و زیبا خیام,حكيم عمر خيام نيشابوري,خیام,اشعار زیبا, :: 13:58 :: نويسنده : محمدعلی
یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر زاستادی خود شاد شدیم
در کارگه کوزه گری بودم دوش شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
آن به كه در اين زمانه كم گيري دوست
در هر دشتي كه لاله زاري بوده است
چون آب به جويباروچون باد به دشت اي دل ز زمانه رسم احسان مطلب
تا کي غم آن خورم که دارم يا نه
از منزل کفر تا به دین یک قدم است
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
ساقی ، گل و سبزه بس طربناک شده است
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد
عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
دیدم به سر عمارتی مردی فرد
این قافله عمر عجب می گذرد
یک قطره آب بود و با دریا شد
از جمله رفتگان این راه دراز
ای صاحب فتوا ز تو پرکارتریم
بر خیر و مخور غم جهان گذران
در کارگه کوزه گری کردم رای
هنگام سپیده دم خروس سحری
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان |
|||
![]() |